نقد کتاب«و چشم هایش کهربایی بود» مهری بهرامی

ساخت وبلاگ
 

یادداشتی بر رمان«و چشم هایش کهربایی بود» نوشته مهری بهرامی

کسی منتظر تولد این کودکان نیست

دو مقوله مهم مرگ و زندگی، از دغدغه های نسبتا ثابت و دائمی انسان از روزگاران دور تا به امروز بوده و هست و از آن موضوعات فراگیر است که اغلب افراد در مقاطع مختلف زندگی به آن فکر می کنند. اینکه فلسفه تولد و مرگ از کجا نشأت می گیرد و باید چه سیری را در این جهان خاکی طی کند و چگونه به سرانجام برسد. نویسندگان مختلفی در این باره قلم زده اند و آثار متعددی هم چاپ و منتشر شده است. نمونه تازه، اثری داستانی با عنوان«و چشم هایش کهربایی بود» به قلم مهری بهرامی است که اخیرا از سوی انتشارات هیلا در تهران چاپ و منتشر شده است. این کتاب درباره شکل گیری و مرگ جنین در زهدان مادر است که هر دو ناخواسته اتفاق می افتد. یکی از شخصیت های اصلی داستان، قابله پیری است که کارش خارج کردن جنین ها از رحم مادرانی است که ناخواسته حامله شده اند. در فضای داستانی بهرامی، کسی منتظر تولد کودکی نیست، هر کسی به نوعی در نابودی جنین ها سهم دارد؛ از پدران و مادران اغلب جوان گرفته تا دستیار قابله پیر که به مرور در کارش استاد شده است. قصه اصلی از جایی شروع می شود که جنینی بر خلاف وضعیت موجود می خواهد زنده بماند. شرایط محیطی به کمکش می آید و جنین در جایی خارج از رحم مادر شروع به رشد می کند و این آغاز ماجراهای پیچیده رمان بهرامی است. وجه تمایز این اثر با دیگر آثار مشابه، استفاده از راویان متعدد و غیر متعارف است. از جنین تازه از رحم مادر خارج شده و افتاده در چاهک فاضلاب گرفته تا دانه های کهربایی تسبیح هاشم که دوست دارد به شکل گردن بند در گردن زنان باشد تا تسبیحی در دست راننده کشتارگاه. راوی دیگر، چادر مشکی زهره، زنی در حال سقط جنین است و موزائیک های کف حیاط خانه قابله که بعدها در باغچه مزار یک زن به کار گرفته می شوند هم راوی بخش دیگری از داستان است. هر یک از این بخش ها لحن و بیان مختص به خود را دارند و نویسنده سعی کرده هنگام روایت از زبان هر یک از این اشیاء و موجودات زبان آنها را به کار گیرد و تفاوت ها را همواره مد نظر داشته باشد. وجه مشترک این راویان در نارضایتی از موقعیتی که دارند خلاصه می شود. انگار هیچ چیزی سر جای خودش نیست و هر یک از آنها به نوعی بار اضافی محسوب می شوند که باید زمین گذاشته شوند. اغلب این راویان از موجودات و اشیای پیرامون آدم ها انتخاب شده اند اما خصلت های به شدت انسانی دارند. با همان وجه مشترک نارضایتی از موقعیت و شرایطی که دارند. در بخشی از داستان که از زبان جنین خارج شده از زهدان مادر روایت می شود، می خوانیم:«وجود ندارم. نیستم. یعنی از اول نبوده ام. نه این که اصلا نباشم از اول اولش. بودم اما بودم یک طوری فرق داشت با بودن های دیگر. قرار بود نباشم. یعنی قراری که بین خودشان گذاشته بودند. خودم هم بعد فهمیدم، وقتی که دیگر کار از کار گذشته بود و دیگر بودم. حالا بعد از این که مطمئن شده بودند از بودنم، باید نابود می شدم تا نباشم دیگر.» (ص 15) این نارضایتی از موقعیتی که راوی در آن قرار دارد در فصلی دیگری از داستان هم دیده می شود. این بار از زبان دانه های کهربایی تسبیح هاشم که با صراحت می گوید میلی به جایگاه فعلی خود ندارد. «از اول هم قرار نبود مال دست های مردانه باشم. گرد، صیقلی و نرم تراشیده شده بودم. خیلی سنگ های دیگر را می تراشند که گرد شوند و تزئینی، اما همه لطف کهربا بودن همین است که دور گردن زنی باشی. به وقتش تپش قلبش را آرام کنی، بی قراری اش را قرار شوی. آن وقت است که سر در گریبان بودن زن ها را که التیام می بخشی جلای خودت هم بیشتر و بیشتر می شود.» (ص 30) در فصلی دیگری از داستان که راوی تغییر کرده و روایت از زبان چادر مشکی زهره است، باز هم نارضایتی در بیانش احساس می شود. «وای گیر می کنم به دسته در اتاق. درد دارد. مخصوصا که هنوز جز جز می کنم از جای کوک های کج و معوج نوی تاکسی. نمی شد بگویی سوزن، کلفت بود مثل جوالدوز. به عوض این که جای یک تار نخ را باز کند میان تاروپودم، سوراخی درست کرد که انگار بخواهد ده ردیف نخ قرقره از تویش رد شود. دست هاش می لرزید. آخرش هم وقت رد شدن تاکسی از یکی از دست اندازهای خیابان سوزن رفت توی انگشتش و خونی شدم و سوراخ سوراخ.» (ص 49) مسئله دیگری که در جای جای این داستان احساس می شود، موضوع مرگ است و نیستی است که گویی همه دست یکی کرده اند تا به نابودی و مرگ موجودات زنده سرعت بیشتری ببخشند. انگار زنده ها به ویژه آنهای که تازه می خواهند در زهدان مادر شکل بگیرند و متولد شوند، دشمنان آینده موجودات روی زمین هستند که باید هر چه زودتر در نطفه خفه شوند. داستان از همان ابتدا به گونه ای روایت می شود که گویی این مسئله یک روند عادی و روزمره است و قابله پیر باید هر روزش را با بیرون کشیدن جنین ها از زهدان مادران شروع کند و تا شب این کار را بی وقفه ادامه دهد. مادران و پدران اغلب جوان هم با پای خود و با رغبت به خانه قابله پیر می آیند تا هر چه زودتر از شر جنین در حال رشد و شکل گیری در زهدان مادر خلاص شوند. در این میان، اشتیاق نمادین یک جنین بیرون کشیده شده از زهدان مادر برای زنده ماندن و رشد کردن هم کاری از پیش نمی برد و خواننده در می یابد که رشد عادی و طبیعی در انتظار این جنین نیست و او هم محکوم به مرگ و نیستی است. در مجموع، داستان«و چشم هایش کهربایی بود» مهری بهرامی تصویر تیره و تاری از جامعه ای را نشان می دهد که ساکنان فعلی آن کمر به نابودی نسل بعد از خود بسته است و نمی خواهد ردپایی از خود و موقعیت ناخوشایند خود بر جا بگذارند.

 چاژ اول(1377) کتاب«و چشم هایش کهربایی بود» نوشته مهری بهرامی در 151 صفحه با شمارگان 550 نسخه و قیمت 15000 تومان از سوی انتشارات هیلا در تهران چاپ و منتشر شده است.

 

علی الله سلیمی...
ما را در سایت علی الله سلیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aliallahsalimia بازدید : 203 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 4:56